بگو تمام تـــــــــو مال مــــن است
دلــــــــم میخواهد
حســـادت کنم به خـــــــودم…
ilove you ali
سر بگذار بر درد بازوان من قاضی روی میز خم شد: خب دخترم؛ دلت می خواد با مادرت زندگی کنی یا پدرت؟ دخترک زیر چشمی به قاضی نگاه کرد. چشم گرداند حـرف تــازه ای نـدارم … فقـط …. خـزان در راه اسـت … کلاه بگـذار ســر خـاطــراتی که یـخ زده اند ، شـاید یـادت بیـافتد … جیب هـایت را … وقتـی دست هـایم مهمـانشـان بـودنـد … دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم … می آید و می ماند … و به تنهاییم پایان می دهد … امد … رفت … و به زندگیم پایان داد … دلم میخواهد فریاد بزنم بگویم: من مترسکه خاطرات تو نیستم! درست مثل دیوانه ای که اصرار دارد بگوید من دیوانه نیستم راستی!گفته بودم؟ من دیوانه نیستم . دگــــر تــــــقــدیــــر را و بـگـو نــخـــواســــتـــــی…. دلگیر نباش ، تقصیر از خودت بود ! * * * * * * * * * * * * “دوستت دارم” * * * * * * * * * * * * با بزرگترین عشق، در کوتاه ترین جمله روی لطیف ترین گلبرگ گل مینویسم: “دوست دارم” میدانی ؟! به رویت نیاوردم ! از همان زمانی که به جای ” تو ” به ” من ” گفتی ” شما ” فهمیدم پای ” او ” در میان است… عشـــق تو شـــوخی زیبــایی بود که خدا با مــن کرد…! زیبــا بود امــا شــوخی بود….!! چقـــدر کم توقع شده ام …. نه آغوشت را می خواهـــم ، نه یک بوســـه نه حتـــی بودنت را … همیـــن که بیایــی و از کنـــارم رد شوی کافی است… مرا به آرامش می رسانــد حتــی اصطکــاک سایه هایمـــان … خیابانهای تنهایی،… گریه کار کمی است مَردی که عَطر ِ تو را زده بود قلبم را گـــــــره زده ام به بند کفشـــــم… تا هـــــــــوس ماندن نکند… زیر پای خودم لــــــــه شود بهتر اســـــــــت … ســــــــــتاره من جایی قبل تر از هزار ســـــــــال نوری پیش، مرده است… و من قرن هاست، به هیچ زل زده ام … دســــــــــتهایم را محکمتر فشار بده عشـــق من… چــــــــــایت را تلــــــــخ ننـــــــــوش، کافی ســـــــــــــــت صــــــــــــدایم کنی… تا تمام قــــــــــندهای دلــــــــــم را برایت آب کـــــــــــــــنم… آهای کافـﮧ چی … در این روزهاے پر رفت و بی آمد ندیدی عزیزی را کـﮧ تمام ِ تلاشش در رفتـטּ بود و نماندטּ ؟ این آخرے ها خبر دیدنش را در کافـﮧ اے بـﮧ مـטּ دادند ؛ اگر رفتـﮧ کـﮧ هیچاگر باز هم آمد تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها بـﮧ حساب مـטּ برایش بریز , اگر از تلخی اش گلـﮧ و شکایتی کرد بگو :فلانی گفت :این تلخی در برابر رفتنت هیچ است . بگو : کـﮧ فلانی در بـﮧ در این کافه بـﮧ آטּ کافه در پی تو بود بی انصاف !آهای کافـﮧ چی حواست با مـטּ است ؟ یروز غروب تو کوچه ها بارون میومد … نمی دانم دسـت بـه “صورتـم” نـزن ! می تـرسم بیـفتـد نقـاب خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم ! و بعــد سیـل ِ اشـک هـایـم “تـــــــــــو” را بـا خـود ببــرد و بـاز من بمانم و تنهــــــایی …!!! دلم میخواهد … آرزو کن با من! که اگر خواست زمستان برود … گرمی دست تو باشد … آرزو کن با من ! “ما” ی ما “من” نشود … آرزو کن با من … ! سایه ات از سر تنهایی من کم نشود … دیشب در جاده های سکوت … در ایستگاه عشق ،هر چه منتظر ماندم کسی برای لمس تنهاییم ، توقف نکرد و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم… هی غریبه… روی کسی دست گذاشتی که همه ی دنیامه بی وجدان انقدر راحت بهش نگو عزیزم سختمه… مترسک ناز می کند … کلاغ ها فریاد می زنند … و من سکوت می کنم …. این مزرعه ی زندگی من است … خشک و بی نشان … کــــاش جایــــی برویــــم …! تابلویــــی داشـتــــه باشـــــد .. کــــه رویــــش خـــــدا نـوشتــــه باشـــد : پــــــایــــــان تمــــــــام دلتنگـــی هــــــا …………! آرام بگیر دلم … تنگ نشو برایش … مگر نشنیدی جمله ی آخرش را ! “چیزی بینمان نبوده” فکر می کردم تنهایی یعنی …
برچسبها:
دست نگاهم را بگیر
مرا دچارِ حادثه ای کن که با عشق نسبت دارد…
من . . .
عجیب از روزگار رنجیده ا
برچسبها:
برچسبها:
چند لحظه به زن و مرد خیره ماند.
قاضی از مرد و زن خواست که برای چند دقیقه دادگاه را ترک کنند.
دخترک با نگاه، رفتن آنها را دنبال کرد تا در بسته شد.
قاضی از جا بلند شد.
رفت و روی صندلی کنار او نشست: خب؟!
دخترک آه کشید: گیج شدم.
قاضی خم شد و همان طور که موی اورا نوازش می کرد، پرسید: چرا؟
دخترک رو به او کرد: آخه سارا میگه خودمو نصف کنم. یه نصفه رو بدم به پدر نصفه ی دیگرو به مادر. این طوری هیچ کدوم تنها نمی مونن. مگه نه؟
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
بـــرای نــیـــامــد نــت بـــهانـه نـــکـــن !!!!
مـرد بـــاش…
و نــیـــامـــــدی….!
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . . .
شاهدیم ندارم
جز
کوچه پس کوچه های خلوت
دلم!
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها: بی شک آغوش تو
از عجایب دنیاست
واردش که می شوم زمان بی معنا می شود
هیچ بعدی ندارد
بی آنکه نفس بکشم ،روحم تازه می شود …
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
دلی ولگرد میخواهد،
و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد،
برایت مرده بودم…
تا برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی،
دلت همدرد میخواهد؟
برچسبها:
برای توصیف نداشتنت…
دارم به رفتار پر شکوهی
شبیه به
مرگ
فکر می کنم…!
برچسبها:
در خیابان از کنارم گذشت….
و این یعنے :قتل ِ غیر ِ عمد…..
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
اینجا خــــــــیلی ها سر جــــــــــدایی تو و من شـــــــرط بـــــــــــسته اند…
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
چیک چیک صدای گریه ی ناودون میومد …
بارون دونه دونه از هر سو روون بود …
مرغ خسته اون شب کنج آشیون بود …
هنوز اون روز فراموشم نمیشه …
که بادست قشنگت روی شیشه …
کشیدی عکس قلبی و نوشتی …
واسه امروز و فردا و همیشه …
برچسبها:
درد کدام پرنده هنگام کوچ
در پاییز جا مانده است
که برگ ها
هرچه می ریزند
شانه های درختان
سبک تر نمی شود…
برچسبها:
برچسبها:
چند وقــتی کرکره دلمو بکشم پاییـــن …
یه پارچـــه سیـاه بزنم درش و بنـویسم:
کسی نمـــــــرده
فقط دلـــــــــم گرفتــــــه…!
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
من …
سکوت …
پنجره های خاک گرفته …
اتاق خالی از تو …
نمیدانستم سنگینی اش بیشتر می شود در ازدحام آدم ها !
برچسبها: